امیرعلی نازمامیرعلی نازم، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

قند عسل مامان و بابا

یلدا مبارک

آخر پاییز شد ، همه دم می زنند از شمردن جوجه ها !! ولی آیا تابحال شمرده ای ؟ برای شروع بگذار از جایی دیگر شروع کنیم، اول از همه بشمار ، تعداد دل هایی را که به دست آوردی و بعد بشمار، تعداد لبخند هایی که بر لب مردمان نشاندی و سپس بشمار ، تعداد اشک هایی که بخاطر همدلی از سر شوق و غم ریختی ، و سر آخر بشمار تعداد دستهای نیازمندانی که گرفتی و تعداد قدمهایی که در کار خیر برداشتی ، و همه اینها را که بشماری ، تعداد لبخندهای " آن یگانه " بدست می آید. و تمام . جوجه هایت شمرده شد ... ...
30 آذر 1392

بازی

عزیزم چهارشنبه هفته پیش رفتیم دنیای بازی اینم یه سری عکس         عزیزم اینجا اون آقا داشت با دخترش اون بازی رو انجام میداد تو هم خیلی بامزه رفتی توپ برداشتی و فرار کردی و همچین هم بدو بدو میرفتی و ذوق میکردی که نگو     این عکساهم مال امروزه که داری با مامان توپ بازی میکنی البته به قول تو اووپ قربونت برم که هم به سوپ و هم به توپ میگی اووپ     ...
26 آذر 1392

واکسن 18 ماهگی امیرعلی جونم

پـــــــــــــسر خـوبم ســـلام م م م م م م بسلامتی 19 ماهه شدی عزیزم 22 آذر 18 ماهگیت پر شد و وارد 19 ماه زندگیت شدی خوشگلم چهارشنبه 24 آذر ساعت 10 صبح با مامانی و بابایی رفتیم مرکز بهداشت برای زدن واکسن  . نیم ساعت قبلش بهت استامینوفن دادم تا کمتر اذیت شی .طبق مـــــعمول اول رفتیم برای قد و وزنت خداروشکر که خوب بود قد و وزنت پایان 18 ماهگی :        وزن : 12800           قدت : 86 بعد رفتیم سراغ زدن واکسن الهی بمیرم برات نشستی تو بغل مامانی و خانمه گفت دوتا آستیناشو بزنید بالا و همین که اولی رو زد جیغت رفت هوا تا اومدی ساکت شی دومی رو زد و دوباره یه کوچولو گریه کردی وبعد  آروم...
26 آذر 1392

بدون عنوان

 این عکس حدودا برای دو هفته پیش هست که بابا بردت سلمونی آخه موهات خیلی بهم ریخته شده بود من خودم دوست داشتم موهات بلند بمونه ولی دیگه بابا گفت باید ببرتت و یه سروسامونی به موهای نازت بده . تو سلمونی هم خیلی پسر خوبی بودی و فقط یه کوچولو گریه کردی      این عکس برای روز پنج شنیه هست که رفتیم مجتمع خورشید . طبقه ششم یه کلبه بازی داشت رفتیم یه سر اونجا تو هم یه کم بازی کردی . اولین بار بود گذاشتمت تو استخر توپ اولش خیلی ذوق کردی ولی چند تا پسربچه بی ادب حدودا 10 ساله تو استخر بودن انقدر بپر بپر کردن و جیغ زدن که تو محو کارای اونا بودی و بعدشم ترسیدی و اومدی بیرون     ...
18 آذر 1392

بدون عنوان

 پسرنازم خیلی خوردنی شدی و روز به روز شیرین تر میشی . خوشگلم بسلامتی اون 2 تا مروارید جدیدت هم دراومد . خیلی سرشون اذیت شدی و شبا تو خواب جیغ میزدی و گریه میکردی . الان 12 دندون داری . عشقم اینجا داری پفیلا میخوری یه دونه خودت میخوردی یه دونه میدادی به بابا       عزیزم این پاپوش ها و اون لباس و مامانی زحمت کشیده برات بافته     ...
18 آذر 1392
1